۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

یه مشت کوتوله کور



بعضی وقت‌ها کار نکردن بهتر از کارکردن است. مثل نخوردن و از سر سفره کنار رفتن. شاید اسمش قهر باشد اما اصل آن چیز دیگری است.
آن چیزی که بعضی‌ها به آن می‌گویند بدقلقی، من می‌گویم اخلاق اجتماعی هنرمند. مردم گذشته از اینکه روزنامه می‌خوانند یا نه، حواس‌شان جمع است که چه کسی چه می‌گوید و چه کار می‌کند. من فقط می‌گویم در این شرایط نمی‌توانم کار کنم
 بعضی از دوستان می‌گویند: آقا زندگی باید بگذرد، اما من این را هم نمی‌توانم بگویم، چون خوشبختانه زندگی من از سینما نمی‌گذرد.

الان هرکجا ‌گیر می‌کنند، می‌روند سراغ گوگل یا چیزهای دیگر که یک‌سری دانش رویی به آنها می‌دهد. البته لابه‌لای این آدم‌ها «اصغر فرهادی» هم هست که از جنس ما نیست، اما از جنس بهتر و جدیدتری است که بلد است حرف خودش را حرفه‌ای بزند و آنقدر هوشمندی دارد که مثل «قبادی» و «پناهی» شهرت دست و پاگیرش نشود. «بهرام توکلی» هم یکی دیگر از اینهاست که فیلم «بدون من» را سال گذشته از او دیدم. اینها بچه‌هایی هستند که خودشان، هم پژوهش می‌کنند و هم وابسته به فضای مجازی هستند. ولی وقتی آنها موفق می‌شوند، موفقیت برایشان مزاحمت می‌شود. چون تعداد متوسط‌ها زیاد است، همه سعی می‌کنند که جلویت را بگیرند. تا سرت را بلند می‌کنی، چیزی که برای تو پرتاب می‌کنند، تهنیت نیست قداره است. برای اینکه سر بلند کردی و نشان دادی آنها کوتوله هستند. در صحنه‌ای از فیلم «بوی کافور عطریاس» این موقعیت را نشان داده‌ام: آدمی کابوس می‌بیند که دارد شنا می‌کند، یک مشت کوتوله که چوب بلندی در دست دارند، می‌آیند و می‌زنند توی سرش. برخی کوتوله هستند، بنابراین نمی‌توانند ببینند که کسی یک گلشیری دیگر، یک شاملوی دیگر بشود…



۲ نظر:

  1. اتفاقا از این فیلم این کوتوله هایش خوب یادم مانده! چه تشبیهی!:)

    پاسخحذف