۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه

به بهانه معرفی نگاه پنجشنبه






خشایار دیهیمی عباس عبدی سرگه بارسقیان  سیاوش جمادی احمد طالبی نژاد جواد طوسی هوشنگ ماهرویان اسدالله امرایی ابولحسن مختاباد چیستا یثربی مژگان ایلانلو و .. از نویسندگان و مصاحبه شوندنگان این شماره کتاب هفته نگاه پنجشنبه هستند که در شماره نهم خود مثل قبل پربار آمده.
گزیده هایی جالب و جذاب از این مجله هفتگی که بیشتر شبیه کتابی با فصل های کوتاه و جدا جدا شده است را که بیشتر در مورد پرونده این هفته ژان پل سارتر است را در زیر آوردم؛ البته که نگاه پنجشنبه منحصر به پرونده هایش نیست و نبوده, از شعرهای کوتاه و داستان های کوتاه و معرفی کتاب و نگاه ویژه به موسیقی اش به سادگی نمی شود گذشت. انصافا جایش خالی بود خصوصا که رودکی نتوانست دوام بیاورد. چقدر جامعه مطبوعاتی به چند صدایی از این نوع محتاج است؛ نگاه پنجشنبه علارغم نویسندگان خوبش اما تیم تحریریه قوی ندارد حداقل در مصاحبه ها خصوصا مصاحبه این بار با خشایار خان دیهیمی ضعیف است وقتی دائم در صحبت های مصاحبه شونده می پرد و او را عصبانی می کند. از اینها که بگذریم وجه جالب این نشریه به روز بودنش است ، فارغ از نوع نوشته های به روز ( فتح خرمشهر، ترانه جدید شاهین نجفی و..) اما این به روز بودنش عجیب به دل آدم می چسبد.

خشایار دیهیمی:
آل احمد اصلا روشنفکر نیست یک اکتویست سیاسی است برای همین هم به حزب توده می پیوندد به نیروی سوم ملحق می شود به مرجع تقلید نامه می نویسد و همه این کارها را هم از موضع حزبی انجام می دهد این چپ روی است نه روشنفکری. وقتی عضو حزب می شوید مجبور هستید از خرد جمعی حاکم بر حزب پیروی کنید.
شریعتی یک خطیب است حالا بعضی ها به غلط او را روشنفکر می خوانند یکی به من بگوید این چه جور روشنفکری است که هرجایی مصلحت می داند دروغ می گوید و برای پیشبرد اهدافش به راحتی وقایع را وارونه جلوه می دهد. اصلا آدم از خودش خلق کرده بود و از زبان او حرف های خودش را نقل می کرد اینها کار روشنفکر نیست.
روشنفکر صرفا یک آدم منتقد و بلندگوی ضعیف ترین صداهاست. منعکس کننده واقعیت هایی که به چشم هر کسی نمی آید و این کار کمی نیست.
آقای دکتر سروش را اگر پایه گذار روشنفکری دینی بعد از انقلاب بدانیم همه می دانند که ایشان تا زمانی که بنیانگذار انقلاب زنده بود هم منصب دولتی داشت و هم تریبون دولتی. شما نمی توانید ایشان و امثال ایشان را با بنده مقایسه کنید بنده زمانی که ایشان قدرت داشت فقط کتک خور بودم کتک خور خوبی هم بودم کسی به من تریبون نمی داد.
 اینکه روشنفکر باید از امکانات استفاده کند را بله من قبول دارم ولی مشروط، من هم در حزب مشارکت می روم و صحبت می کنم حزب مشارکت برای من وسیله است. من از تریبون استفاده می کنم اما به شرط آنکه تریبون مرا مقید نکند یعنی من به آنها می گویم شما به من تریبون بدهید اما توقع نداشته باشید حرف شما را بزنم.
من یک آدم مستقلم معارض و معاند حکومت نیستم ولی منتقد هستم نه منتقد این حکومت، منتقد هر حکومتی که بیاید وظیفه من نقد کردن است حکومت بی عیب هم نداریم من فرصت دارم که بخوانم ، از حاکمیت فاصله دارم بنابراین بهتر می توانم مسائل را ببینم و حلاجی کنم.
الان خیلی ها مهرنامه را تحریم کردند . می گویند از اینجا و از آنجا خط می گیرد می گویم باشد اما اگر عین حرف مرا چاپ کند چرا از این امکان استفاده نکنم؟
در این مملکت به من مجوز نشریه یا روزنامه نمی دهند اگر می دادند آن وقت به شما ثابت می کردم تاثیر گذاری یعنی چه؟ شرط می بندم روزنامه  بدهند به اسم خشایار دیهیمی اگر تیراژ همه این روزنامه ها را نگرفتم لعنت به من. چهار صفحه هم بیشتر در نمی آورم فحش هم نمی دهم کاملا قوانین عرفی و شرعی را هم رعایت می کنم ولی انتقاد می کنم بسیار صریح.
ببینید انتقاد کردن باغر زدن و نق زدن فرق دارد من بی نهایت از تلخ اندیشی و اینکه فی المثل هی بگویند نمی گذارند کارمان را بکنیم بدم می آید روشنفکر وظیفه اش خواندن و رصد کردن و نقد کردن و گوش شنوا داشتن است روشنفکر باید علاوه بر دهن دو گوش گنده داشته باشد
به آقای خاتمی گفتم شما برای خودت حسن می دانی که اجازه می دهی من حرف بزنم؟ من برای حرف زدن که اجازه نمی خواهم. گفت من اعتراض نمی کنم شما حرفت را بزن. گفتم من رو به دیوار هم که حرف بزنم اعتراض نمی کند من جواب می خواهم شما وظیفه داری به من جواب بدهی
خداوند در قبال نعمت قلم مسئولیت بسیار سنگینی بر دوش من گذاشته و آن هم انعکاس ضعیف ترین صداهای موجود در جامعه است. این قلم ارزش دارد به نظر من اگر در قرآن آمده است نون و القلم و ما یسطرون به چنین قلمی اشاره دارد نه به آن قلم هتاک و فحاش و پرده دری که نمونه هایش را من و شما خیلی خوب سراغ داریم.
ما باید همانند سقراط در کوچه و بازار با مردم هم سخن شویم نه اینکه راه بیفتیم توی کوچه و خیابان با آنها حرف بزنیم. ما اگر در همان دانشگاه درست مسائل را طرح کنیم حرفمان به لایه های زیرین جامعه هم رسوخ می کند چون در دانشگاه از همه قشری در کلاس های درس حضور پیدا می کند غرض اینکه روشنفکر باید برای خودش مسئولیت بتراشد بالاترین مسئولیت ها را. اگر یک ضعیفی بیاید بگوید تو مشکل مرا دیدی و صدای مرا به گوش مردم نرساندی من متهمم مجرمم و باید مجازات شوم.
سارتر صراحتا می گفت همه الجزایری ها حق دارند همه فرانسوی ها حتی آلبر کامو را ترور کنند. چون حق آنها را غصب کرده اند کاموی بیچاره که در فقر مطلق زندگی کرده بود آماج چنین حملاتی بود کامو می گفت  آقا جان من درد این مردم را می فهمم زمانی که تو داشتی در کافه های پاریس عرق می خوردی و به عیش و نوشت می رسیدی من در فقر و فلاکت کنار مردم بودم. تو خائن به این مردمی و نمی فهمی که اگر همین الان استعمارگران بروند این مردم روی بهروزی را نخواهند دید باید گام به گام این اتفاق بیفتد همان کاری که ویتنام کرد وقتی جنگ تمام شد ویتنامی ها شرطشان این بود که آمریکا در بازسازی ویتنام کمک کند. نگفت به تعداد آدم هایی که در ویتنام کشته شدند باید آمریکایی بکشیم.
یکی از مشکلات جدی جامعه روشنفکری ما به ویزه قبل از انقلاب این بود که به جای رو آوردن به آدم اخلاقی و شریفی مثل کامو به یک شومن ( سارتر) تمام عیار اقتدا کرد.


مژگان ایلانلو:
توجه کنید مرد ذاتا تمایل دارد که زن را در شمار دارایی های خود درآورد  حتی اگر ژان پل سارتر باشد وقتی این زن در ابتدایی ترین ملزومات زندگی نیازمند به یک مرد باشد دیگر نور علی نور است و چه موقعیتی بهتر از  این برای یک مرد.
این همان آفتی است که متاسفانه جامعه زنان روشنفکر و اهل نظر جامعه ما به آن توجه کمی دارد، برای زنان طبقه متوسط رو به بالای جامعه ما که هیچ هویت اقتصادی جدی ندارند یعنی نیروی مولد اقتصادی نیستند و کارکرد سنتی خود را در خانه از دست داده اند ( از درست کردن غذا و ترشی و مربا و نظافت خانه گرفته تا دوخت و دوز که زنان سنتی انجام می دادند و امروزه همه را به کارگران برقی و کلفت های هفتگی سپرده اند) صحبت کردن از حق و حقوق مساوی ( با عرض معذرت از همه دوستای نازنینم) یاوه ای بیش نیست. نمایش مضحکی است برای سرگرم شدن یک مشت انسان بیکار.
به جد اعتقاد دارم برابری حقوق زن و مرد و به رسمیت شناختن هویت مستقل زن برای مرد در جامعه ای مثل ایران امروز هرگز در مهمانی ها و شب نشینی های منطقه زعفرانیه و اقدیسه و نیاوران در میان دود پیپ و بوی عطر و ادکلن دوستان نازنینم بر سر میز شام اتفاق نمی افتد که خانم های پر طمطراق به همسرانشان نهیب بزنند که ما حقوق برابر با شما داریم این برابری در منطقه حکیمیه و نازی آباد و اسلامشهر اتفاق می افتد که مرد زودتر از زن به خانه می آید کتری را روشن می کند و زن با دستانی که بوی وایتکس می دهد پاسی از شب گذشته به خانه می آید و مرد می داند که برای قسط اجاره خانه باید به کیف زنش متکی باشد.
جان کلا مردها حتی اگر حسن بصری و ژان پل سارتر هم باشند ذاتا میل به تملک  زن داند اگر زن          می خواهد این حس را تا حد امکان کنترل کند باید بتواند هویت اقتصادی مستقل و موثر داشته باشد.


عباس عبدی:
امروز که به گذشته نگاه می کنم متوجه نگاه شکسته مان به سارتر می شوم که تصویری شکسته را در ذهن ما تصویر کرده بود از سارتر عصیانگری شورش آزادی حق انتخاب آزاد شدن از حصار ها و حفظ آزادگی را در برابر قدرت حق گویی و دفاع از مظلوم و.. را می دیدیم و شاید هم می آموختیم ولی یک رکن مهم اندیشه او که مسئولیت ، دلهره و اضطراب بود فراموش شده بود.

هوشنگ ماهرویان :
سارتر می گفت اگر خطا کردی آن را وابسته به شرایط جامعه شناختی نکن. وجود تواست که ماهیت ات را شکل می دهد. و این یعنی حس مسئولیت در انتخاب و برای ما که بعد از شهریور 20 آزادی یعنی درک ضرورت شعارمان شده بود می توانست مفید فایده بیفتد که نیفتاد. ما به جای فهم مسئولیت سارتری جنگ شکر در کوبای او را خواندیم و و اسیر رادیکالیسم سارتری شدیم و چه حیف که فلسفه اگزیستانسیال او را درک نکردیم
فلفسه را باید به عنوان فلسفه خواند زمانی که آن را نزدیک ایدئولوژی کنیم مرگ آن را هم اعلام کرده ایم چرا که ایدئولوژی پایان تفکر است. می توان فلسفه را به عنوان فلسفه خواند و مرید هیچ مرید فیلسوفی نشد. مریدی و مرادی هم پایان تفکر است تفکر را باز گذاریم تا توان رشد یابد.




۲ نظر:

  1. سلام
    معرفی خیلی خوبی بود. دستت درست. از مقالات بریده های خوبی هم انتخاب کرده ای. امیدوارم این نشریه به شهر ما هم برسه...

    پاسخحذف
  2. خواهش؛ امیدوارم برسه
    من خودم از تکه خانم ایلانلو بیشتر خوشم اومد

    پاسخحذف