۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

دو کوتاهه در مورد ترانه نقی





ولادیمیر لنین:
«تبليغ آتئيستی می تواند کاملا زائد و حتی زيان بخش باشد، نه از نقطه نظر ملاحظات کوته بينانه در رابطه با ايجاد رعب در اقشار عقب افتاده، در رابطه با باختن انتخابات و غيره، بلکه از نقطه نظر پيشرفت واقعی مبارزه طبقاتی که در مناسبات جامعه مدرن سرمايه داری صد بار، بهتر از تبليغات صرفا آتئيستی، فرد معتقد به مسيحت را به سوی سوسيا ل دمکراسی جلب خواهد کرد. يک مبلغ آتئيست، در اين گونه مواقع و در چنين شرايطی فقط راه کشيش ها و روحانيونی را هموار می کند که بهترين آرزويشان اين است که کارگران به جای آنکه بر سر شرکت در اعتصاب با هم کنار بييند، بر سر مسئله اعتقاد به خدا از هم جدا شوند.»


------------------------------------------------------------


در ماجرای «نقی» ِ شاهین نجفی، بسیاری از اهالی وب و احیانن بخشی از جهان ِ بیرون، احساسات‌شان مجروح شد و واکنش‌هایی نشان دادند که برخی قابل نقد، برخی چرند، برخی خشونت‌بار و برخی هم طبیعتن برحق بود (بر اساس ِ دست‌گاه ِ ارزشی ِ خودم قضاوت کرده‌ام). از سوی دیگر دوستانی هم بودند که تایید کردند و تصدیق و تشویق و الخ.
من کاری با خوبی و بدی، زشتی و زیبایی، درستی و نادرستی ِ کار ِ نجفی ندارم. مدت‌هاست که در بیانم به جای این قسم قضاوت‌ها، سعی می‌کنم روایت کنم. صد البته که روایت هم از نظرگاه و پیش‌داوری‌ها، متاثر می‌شود و من متاسفانه، موجودی خالی‌الذهن نیستم که بتوانم بی قضاوت به ماجراها نگاه کنم. پس روایت ِ عمل ِ نجفی، بر اساس ِ نظرگاه و نظام ِ ارزشی ِ خودم، از این قرار است:
در همه‌ی جوامع تابویی‌هایی وجود دارند و تابوشکنانی. صد البته که قدرت و نفوذ ِ مدافعان ِتابوها در جامعه از تابوشکنان فزون‌تر است و تابوشکنان، با علم به این‌که تابوشکنی، عملی متهورانه است، از مزایایی چون چهره شدن، بهره‌مند می‌شوند و از جانب ِ گروهی که خود را قربانی ِ تابوها می‌یابند، مورد ِ حمایت و حتا تقدیس قرار می‌گیرند. در این میان، مدافعان ِ تابوها، به مخالفت می‌پردازند و نزاع ِ میان ِ تابوخواهان و تابوستیزان، بی‌تردید به خشونت منجر می‌شود. به عبارتی، چون تابوها، با ارزش‌های فردی و اجتماعی درآمیخته‌اند، از ساحت ِ تعقل فراز رفته و به حیطه‌ی عواطف و احساسات داخل می‌شوند، عقل از حیزانتفاع ساقط می‌شود. به سخن ِ دیگر، تابو، برای نقد ناپذیری ِ خود، عقل را به رسمیت نمی‌شناسد و از چنان حاشیه‌ی امن و بدیهی بودنی بهره‌مند است که چند و چون کردن (پردازش عقلانی) در آن راه ندارد. پس سخن، سخن ِ عواطف است. ادبیات، ادبیات ِ عشق و نفرت است. پس نزاع ِ این دو سخن، خواه‌ناخواه، در سطح ِ «کودک یا نهاد» و «والد یا فراخود» ِ افراد تحقق می‌یابد. در چنین سطحی «بالغ یا خود» که وظیفه‌ی محاسبه‌ی عقلانی ِ شرایط را برعهده دارد، پایش لنگ و زبانش الکن است. حال می‌توان نتیجه گرفت که توقعی که «عقل‌گرایان» از دوسوی این مشاجره برای «رفتار ِ دموکراتیک» یا «بدور از خشونت» یا «با احترام به آزادی ِ بیان ِ دیگران» دارند، یک‌سره توقع ِ بی‌جایی است. 
از این مقدمه می‌خواهم نتیجه بگیرم که چون عمل ِ تابوشکنانه آن هم به گونه‌ای که باعث ِ تحریک ِ عواطف شود، از آن‌رو که منجر به رخت‌بربستن ِ امکان ِ گفتگوی عقلانی (بالغ-بالغ) از فضای جامعه می‌شود، با فلسفه‌ی خویش که «سختی‌زدایی از تابوها است»، در تعارض است و از سوی دیگر، تلاش ِ تابوخواهان برای مقابله با تابو شکنی با هدف ِ «حفظ ِ ارزش‌های فردی و اجتماعی» نیز از آن رو که منجر به جلب ِ نظرهای بیش‌تر به سوی عمل ِ تابوشکنانه می‌شود، با تناقض هم‌راه است.


-------------------------------------------------
در گیر و دار بحث ها پیرامون ترانه نقی و فضایی که گفتمان را رایج نکرد بلکه موجی از احساسات ؛ خشونت ها؛ بازسازی کینه ها  و تحقیرها را رقم زد دو دوست یکی چپ و دیگری آتئیست( به قول خودش بیشتر خدا ستیز است) این نوشته ها را نشر کردند و من را به این نوشته ها ارجاع دادند. به نظرم هر دو نوشته قابل تامل است.




۲ نظر: