۱۳۹۲ آذر ۲۱, پنجشنبه

رابطه های پیچیده

برای جدی نوشتن چندان حوصله نمی کنم. شاید انگیزه اش را ندارم. ولی خب حقیقتش این است  که در مغزم می نویسم و می گذارم همانجا خاک بخورد. یه جورایی هم فیسبوک نمی گذارد متن های جدی نوشت و در وبلاگ جاریش کرد. فیسبوک متن ها را خود به خود غیر دقیق و عجله ای و کوتاه و شاید تند می کند. 
کاش اصلا شبکه اجتماعی نمی آمد. قبل تر ها روزگار بهتری داشتیم.
حرکت و زندگی یک چیز خوب دارد
آن هم اینکه دائما تو را از آنجایی که ایستادی و فکر می کنی،  به جلو حرکتت می دهد. مثلا امروز فکر می کنی به حدی از تجربه در فلان مساله دست پیدا کردی بعد زندگی می فهماند نه، زود است. هنوز زود است بفهمی
هنوز برای فهمیدن زود است، آنقدر باید طعم های مختلف را بچشی تا آب دیده شوی
مثلا رابطه با آدمها، با دوستانت
یک زمانی است فکر می کنی توانسته ای دوستان خوب دور و برت پیدا کنی، با همه رابطه ات خوب است هیچ مشکلی نداری؛ همه براساس دوستی با تو هستند نه هیچ چیز دیگر، و فکر می کنی جملگی براساس منافع شان حرکت نمی کنند. اما رابطه های انسانی پیچیده تر از این حرف هاست. یعنی دامنه سوتفاهم در رابطه ها بسیار بالاست. طوری که نمی توانی به عدالت قضاوت کنی که دقیقا چه اتفاقی افتاده!؟
خلاصه اینکه، رابطه با آدم ها پیچیده است. 
فکر می کنم چیزهای بیشتری داشتم برای گفتن، اما خب همین جا رهایش می کنم.