۱۳۹۲ آذر ۲۱, پنجشنبه

رابطه های پیچیده

برای جدی نوشتن چندان حوصله نمی کنم. شاید انگیزه اش را ندارم. ولی خب حقیقتش این است  که در مغزم می نویسم و می گذارم همانجا خاک بخورد. یه جورایی هم فیسبوک نمی گذارد متن های جدی نوشت و در وبلاگ جاریش کرد. فیسبوک متن ها را خود به خود غیر دقیق و عجله ای و کوتاه و شاید تند می کند. 
کاش اصلا شبکه اجتماعی نمی آمد. قبل تر ها روزگار بهتری داشتیم.
حرکت و زندگی یک چیز خوب دارد
آن هم اینکه دائما تو را از آنجایی که ایستادی و فکر می کنی،  به جلو حرکتت می دهد. مثلا امروز فکر می کنی به حدی از تجربه در فلان مساله دست پیدا کردی بعد زندگی می فهماند نه، زود است. هنوز زود است بفهمی
هنوز برای فهمیدن زود است، آنقدر باید طعم های مختلف را بچشی تا آب دیده شوی
مثلا رابطه با آدمها، با دوستانت
یک زمانی است فکر می کنی توانسته ای دوستان خوب دور و برت پیدا کنی، با همه رابطه ات خوب است هیچ مشکلی نداری؛ همه براساس دوستی با تو هستند نه هیچ چیز دیگر، و فکر می کنی جملگی براساس منافع شان حرکت نمی کنند. اما رابطه های انسانی پیچیده تر از این حرف هاست. یعنی دامنه سوتفاهم در رابطه ها بسیار بالاست. طوری که نمی توانی به عدالت قضاوت کنی که دقیقا چه اتفاقی افتاده!؟
خلاصه اینکه، رابطه با آدم ها پیچیده است. 
فکر می کنم چیزهای بیشتری داشتم برای گفتن، اما خب همین جا رهایش می کنم.

۱۳۹۲ آذر ۶, چهارشنبه

تجربه

زیستن نه برای توفیق
زیستی برای تجربه
زیستنی برای زیستن
تجربه این تلخ فراموش نشدنی
این شیرین در مزه ماندنی
تجربه فارغ از نتیجه خودش فضلیت است
تجربه های متعدد و متکثر، البته.
زیستنی متنوع
پا فرا گذاری از مرزهایی که تعیین کرده اند.
مرزهایی به نام موفقیت؟

۱۳۹۲ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

مشکل دولت روحانی

سفر کاروان ورزشی نوجوانان کشتی ایران به مغولستان نیمه کاره ماند, این تیم در شرایطی که برای قهرمانی آسیا راهی مغولستان شده بود  به دلیل بی پولی از هتل اخراج و سپس به ایران بازگشتند
اخیرا سفر تیم بوکس به رومانی هم کنسل شد و البته دلیل همیشگی آن بی پولی است
 سفر تیم ملی فوتبال به پرتغال برای برپایی اردو لغو شد
تقریبا تمامی فدراسیون های ورزشی + باشگاه های فوتبال با کمبود منابع مالی و بی پولی مواجهه هستند و این اتفاقی است که یک شبه رخ نداده و مربوط به دولت قبلی است

تولید نفت در ایران به حدود یک میلیون بشکه رسیده رسیده تعدادی از کارشناس ها زیر یک میلیون بشکه  و آمارهای رسمی حدود یک و پانصد بشکه تولید در روز اعلام کرده اند. علت های مختلفی برای کمبود تولید نفت وجود دارد. یکی از عمده ترین دلایل رفتن غول های نفتی در 8 سال دوره مدیریت احمدی نژاد است. شرکت های معتبر فرانسوی و ژاپنی که امروز دیگر در میادین پارس جنوبی حضور ندارند. در واقع شرکت های چینی هم چندان از پس کار بر نمی آیند آن چنان که وزیر نفت فعلی، بیژن زنگنه چندی پیش عذر یک شرکت چینی را از یکی از میادین پارس جنوبی خواست و قرارداد با این شرکت را لغو کرد. تجهیزات حرفه ای برای چاه هایی که عمر دوم خود را طی می کنند و بسیار فرسوده هستند از واجبات کنونی تولید نفت است.
به علاوه تزریق گاز که لازمه تولید نفت است, اینها همگی کمک می کند تا تولید نفت افزایش پیدا کند و در نتیجه صادرات هم افزایش پیدا کند( به فرض که البته تحریمی نباشد و با وجود افزایش تولید نفت به فروش برسد).
به علاوه همه اینها باید میدان مشترک گازی با قطر را هم اشاره کرد که طی این چند سال کمترین برداشت یا گاهی برداشت صفر را در این میدان مشترک داشته ایم.

دولت هم اکنون به پیمانکاران بیشماری بدهکار است و این بدهکاری سبب کمبود تولید و رکود در اقتصاد شده, در واقع وقتی منابع مالی که دولت باید به شرکت های پیمانکاری پرداخت می کرده  به آنها داده نشده چرخه تولید کند می شود و رکود اتفاق می افتد, به گفته دکتر رنانی اگر دولت این بدهی ها را هم پرداخت کند از یک طرف رکود کاهش پیدا می کند و از طرفی دیگر تورم با ریزش پول رشد می کند

بدهی بانک های دولتی و حتی خصوصی هم بر کسی پوشیده نیست آن چنان که منابع خارجی معتقدند بانک های ایرانی در خطر ورشکستگی قرار دارند.

دولت روحانی برای ارائه  و ادامه دادن یارانه نقدی به خانوارها با وجود تورمی که گفته شده بیش از چهل درصد است  و اقتصادی که با کاهش پول ملی و ورشکستگی مواجه است با مشکل روبروست, کمبود منابع مالی و نقدینگی و فروش کم و تهاتری نفت به کشورهای دیگر باعث شده دولت روحانی برای ارائه یارانه زیر فشار باشد, به همین منظور است که افزایش قیمت سوخت های نفتی پیشنهاد شده یا حذف سه دهک.

چرخه عظیمی در اقتصاد ایران با بی پولی مواجه است و یک دلیل عمده آن تحریم هاست. اما سوال اینجاست اگر دولت روحانی بتواند تحریم ها را کاهش دهد یا بخش عمده ای را آزاد کند دقیقا چقدر زمان می برد؟ کاهش و رفع تحریم ها به فرض در صورت چرخش سیاست های کلان نظام زمانبر است و حداقل، حداقل  به یک سال زمان نیاز است. اما آیا دولت روحانی می تواند یکسال صبر کند و سختی بی پولی را تحمل کند؟ همه شواهد بالا و بیشتر از آن نشان می دهد هم دولت هم صنایع و هم صادرات نفت با مشکل روبروست. چه راهکاری می تواند پول را به همه این بخش ها سرازیر کند؟ اینها تازه به فرض این است که دولت روحانی طرح های عمرانی خاصی انجام ندهد یعنی منابع مالی اش را با هزینه های اضافی بیشتر نکند.

عده ای اما راهکار دولت مصدق را پیشنهاد می کنند. توجه به تولید ملی، که بالاخره راه ناگزیر اقتصاد ایران است، زمانی که تولید نفت کم شود راهکار ناگزیر همین توجه به تولید ملی است و رجوع به کشاورزی با محصولات استراتژیک ( مانند پنبه). اما از بد ماجرا حتی همین راه هم محتاج پول است. در واقع اگر یارانه نقدی به سمت تولید ملی سرازیر می شد شاید یکسال فشار به مردم می آمد اما با قوت گرفتن تولید و صنعت قطعا چرخه اقتصاد جور دیگری می چرخید که متاسفانه فرصت را دولت دهم از دست داد.

راهکار اما به نظرم رجوع به مالیات و سوراخ های ریزش پول است.
مالیات از طبقه مرفه، مالیات از تجار و مالیات از بخشی که در دو دولت نهم و دهم پروار تر شدند می تواند در دستور کار قرار بگیرد. به عنوان مثال, مالیات  سنگین از سواری های بالای یکصد میلیون؛ مالیات سنگین از تمام خانوارهایی که دو سواری در اختیار دارند، مالیات  در مورد  محصولات آرایشی بهداشتی, دخانیات و عموما محصولاتی که فروش بالایی دارند.
و در نهایت مالیات از خانه دارانی که خانه شان نه به اجاره می رود نه به فروش و خالی مانده است. در واقع طبق آمارها تعداد این خانه ها کم نیست و با آزاد سازی آنها با اقتدار دولت و حاکمیت، هم قیمت فروش خانه و زمین و هم قیمت اجاره بها کاهش پیدا    می کند زیرا که سیستم عرضه و تقاضا کمی دارای توازن می شود.
 این گونه است که مالیات سنگین اگر شامل این بخش شود در هر دو صورت چه خانه دار مجبور به فروش یا اجاراه دادن شود چه مالیات بپردازد برنده نهایی دولت و مردم هستند.
و سایر بخش هایی که جزو سوراخ های اقتصاد ایران است و می توان با روش مالیاتی دولت یازدهم کمی پول را در چرخه خود وارد کند

۱۳۹۲ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

درباره ی یقیین؛ صبر و امید

یقیین
به ما گفته بودند یقیین داشته باشید
در واقع در تمام ادوار تاریخ به ما گفته بودند یقیین داشته باشید که عاقبت روزی پیروز خواهید شد
و نشدیم
یعنی آن طور که باید و شاید نشدیم
دین ورزان اصلا از همین یقیین کافر شدند
و
نا دین ورزان از یقیین در جهل مرکب فرو رفتند
از یقیین گفتند و صبر
و استعینو بالصبر
صبور باشید و بدانید که پیروزی با شماست
قطعا پیروزی با شماست
و گاهی
و بارها
از همین یقیین به گرداب فرو رفتم
و هنوز هم می روم
فکر اینکه چرا نباید پیروز شوم؟
چرا باید شکست بخورم؟
علارغم...
کشت این علارغم ما را
آفت اش علارغم است
خدایا بکش این علارغم و خلاص کن ما را
حالا دارم یا می خواهم به امید فکر کنم
آدم ها گاهس امیدت را می کشند
همین مادرم گاهی امید کش است
و من وقتی علارغم
باز علارغم
و من وقتی علارغم مشکلات و صعب بودن راه
به امید فکر می کنم
به امید آنکه گفت
امیدت به من باشد؛ فکرت با من باشد
کمی سبک می شوم
همچنان شمع امیدم را علارغم بادها با دو دستان زنده نگه داشتم و نگذاشتم خاموش شود
دیگر یقیینی در کار نیست
که از هرچه یقیین بود بریدم
دوره دوره امید است, هرچند اگر امیدم کشته شود
شعله ای دیگر می افروزم
با تو بودم بالایی
حواست هست؟

۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

این آخری ها

این آخری ها مجبور شده بودم که یا از چیزی کم کنم یا قاطی اش کنم یا خودمو مجبور کرده بودم که از قرارهای جمعی فاصله بگیرم و بی خیال کافه نشینی های مرسوم بشم؛ وقتی هم کسی چیزی می پرسید میگفتم حس و حالشو ندارم و اونا هم فکر می کردند تو افسردگی های داستانم یا افسردگی های شغلم گرفتار شدم.
از همه اینا بدتر کم کردن سیگار و پیپ بود, مدت درازی توتون نخریدم و باز فکر می کردند اراده ای وسط بوده تا ترک کنم؛ در واقع خبر نداشتند، منم اصراری نداشتم بگم نه این طوری نیست مشکل چیز دیگه ای هست میذاشتم در همون جهلش بمونند
آخرین باری که پسرعموم منو دید، گفت  دقیقا با چه رژیمی اینقدر خودتو ترکه ای کردی؟ یا عمه ملوک وقتی تو بیمارستان دیدش خیلی شوکه شده بود از هیکلم.
علارغم وضعیتم هنوز حاضرم بعضی خویشاوندانی که سرشون به تنشون می ارزه رو ملاقات کنم و گه گاهی ببینمشون, آدمیزاده دیگه, عمه ملوک هم یکی از اوناست. جالب بود اونقدر تو ساعات ملاقات ما چند نفر صحبت کردیم که الان یادم نیست دقیقا مرض خان عمو چی بود؟ از همه بدتر تو اون وضعیت این بود که غیاث شوهر دختر عمه گیر داده بود که الان چه می کنی؟
منم طبق معمول همون کارای نیمه کاره گذشته رو اسم بردم و گفتم وسطاشم، وسطاش.
کاری که هنوز به پایان نرسیده و معلوم نیست که کی به پایان برسه، کجاش؟ وسطاشم، وسطاش کجاست؟....
می دونی کلا برا همین از دیدن هر آشنایی بیزار بودم از بس می پرسن، آخه وضعیت من به شما چه مربوط؟
وقتی می اومدم خونه چایی می خواستم، اما خب اینم بدبختی باید فاکتور می گرفتم؛ جدیدا به فکرم رسیده بود که حیفه این درخت زیتون حیاط نیست؟ برگ هاشو می کنم و دم می کنم، یه جایی خونده بودم که برگ های زیتون تنظیم کننده فشار خونه و برای چند تا چیز دیگه مفید هست، یه بار ثریا دوست دختر قدیمی ام که از طرفای خونه رد میشد اومد و سری بهم زد فهمیده بود زنم طلاقشو گرفته و رفته و ظاهرا خبر داشت با کسی دیگه نیستم چون اونقدر پررو نبود که وقتی با کسی هستم پاشه بیاد خونه, خلاصه جلوش همین دم کرده برگ زیتون رو گذاشتم و کلی از خاصیت هاش سخنرانی کردم, کلی خوشش اومد و گفت حتما میرم میخرم, منم از اینکه اون متوجه قضیه نشده بود لذت می بردم، در واقع به آدمی تبدیل شده بودم که از فریب دادن آدم ها لذت می بره؛ بدبختی چاره ای نداشتم، یه سه چهار تا کتاب هم بارش کردم گفتم اینا رو میفروشم خسته شدم دیگه جا برای نگهداریشون ندارم؛ چرت می گفتم خودم می دونستم، اونم وقتی دید کتاب ها نمایشنامه های بکری هستند استقبال کرد و درجا خرید.
حوصله ی موندنشو نداشتم، در واقع اگر تعارف به موندنش می کردم باید جور شام دادن رو هم می کشیدم، یه جوری که خجالت بکشه  و راهشو بکشه بره، گفتم من تو رژیمم وگرنه میگفتم شام بمونی، اونم گفت نه ممنون و بهت بازم سر میزنم، نمی دونم از کی، ولی فکر کنم دلش سوخته بود و از کسی شنیده بود که تو منزوی نشینی افتادم.
اون رفت و باز از اینکه یه کی دیگه نفهمیده و فریبش دادم نفس راحتی کشیدم.


-------------
توی یکی از دفترهام این داستانکی که سالهای قبل نوشته بودم رو پیدا کردم و کمی راست و ریسش کردم و گذاشتمش اینجا,


۱۳۹۲ مرداد ۲۴, پنجشنبه

دلبسته خوبترین ها نباید شد

امروز استاد جوان داستانی از مولانا میگفت 
که هر زمانی که می آمد خانه و حالش خوب نبود و احساس می کرد اشیا خانه اش دور و اطرافش زیاد است و زیادی فضای خانه را مشغول کرده آنها را از خانه خارج می ساخت, گویی شی ء ذهن او را می گرفت , درگیر می کرد, 
عرفا ارتباط چندانی با اشیاء زیاد در اطرافشان ندارند خصوصا اشیایی که ذهنشان را درگیر کند, 

فکرم مشغول شد؛ یاد استاد پیرم افتادم که میگفت هر چیزی خصوصا هر شیءیی از دست دادی غمگین نباش, همه چیز از دست رفتنی است, همه اشیا و جان ها, همه از دست رفتنی است دیر یا زود از کفت می رود, حواست باشدغمگین نشوی و در فکر فرو نروی, اگر چیزی به زور یا ناخواسته از دستت رفت بدان باید می رفته, یا تو جایی ندادی و حالا از کفت رفته, ذهنت را مشغول نکن, هیچ چیز مال تو نیست, هیچ مال و شی ء یی مال تو نیست, همه اینها جا به جا می شوند و فقط برای مدتی در امانت توست

چیزی را از دست داده بودم وقتی اینها را گفت آرام گرفتم, کنار آمدن با حقیقت آدمی را آرام تر می کند, و بعد از آن وقتی هر شی ءیی را از دست می دادم یادم می افتاده که یا چیزی ندادم یا باید می رفته

این میان یاد چیزی افتادم, اصولا اشیا با ارزش و گران قیمت ( این همان منظور مولانا بوده) بر آدم مسلط می شوند, طوری آدمی را دلبسته خود می کنند که دل کندن از آنها سخت می شود, یاد استیون افتادم آخرین موجود زنده یی که ازش نگهداری می کردم و دوستش داشتم, بعد از از دست دادن استیون به خودم تا حد ممکن قول دادم هیچ موجود خانگی نداشته باشم تا دلبسته اش باشم و از دست دادنش غم بر وجودم بنشاند. علاوه بر آنکه بعد از استیون به نتیجه رسیدم که اصولا داشتن حیوان خانگی کار چندان اخلاقی نیست که خود مطلب مفصلی می طلبد ... 
در حقیقت چیزهای خوب موجودات زنده خوب آدمی را دلبسته به خود می کند, بعد از مدتی آنها بر آدمی تسلط می یابند و عدم شان غم بر وجود می نشانند. علاوه بر آن این دلبستگی آدمی را از چیزی دور تر می کند, و فکر را مشغول امری واهی می کند چیزی واهی می کند که بالاخره از دست رفتنی است.

۱۳۹۲ مرداد ۹, چهارشنبه

یقیین آفت ذهن

دوستی چند وقت پیش نوشته بود
بی ایمانی اوج آگاهی است
و تصدیق و تکریم دوستان دیگرش بود که زیر این جمله یک خط آمده بود ...
این کوتاه نوشته بهانه ای از همان جمله است
غرض ایمان و بی ایمانی نیست
اینجا در لا  و فحوای این جمله چیزی مستتر است
یقیین
یقیین مشترک است بین  دینداران  و  غیر دینداران
دو گروه معتقدند که گروهی دیگر به یقیین بر باطل نشسته و ایشان با اطمینان و یقیین در اوج آگاهی عقل فهم و شعور.
فاصله ای بس کوتاه از یقیین تا جزمیت وجود دارد
فی الواقع دیندار یا غیر دینداری که خودش را در اوج آگاهی یقیین و راه درست و حق، خودش را می بیند و مخالفان عقیدتی را بر باطل می بیند بر سر جای خود نشسته و تکان نمی خورد, بر جایی نشسته و دیگران را به چشم حقارت می بیند که ای مردم سخن و فعل و فکر من بر حق ، آگاهی و شعور است و شمایان...
یقیین در منابع دینی خصوصا عرفانی مورد مذمت قرار می گیرد؛ یقیینی درباره به کمال رسیدن و مومن بودن و به راه حق نشستن و دیگران را( مخالفان فکری) به راه بادیه دیدن؛ وجود ندارد.
یقیین آفت فکر و عقیده است

۱۳۹۲ تیر ۳۱, دوشنبه

بخشی از گفتگو با ویلیام مونتگمری وات, اسلام شناس معاصر اسکاتلندی


بسیاری از غربی ها اهمیت و ارزش گفتگو با اسلام را به زیر پرسش کشیده اند. به عنوان مثال آن ها شریعت را ظالمانه می دانند فکر می کنید این امر حقیقت دارد؟

خوب در عهد قدیم هم با مجازات هایی  مشابه آن چه که در فقه اسلامی آمده مواجه می شویم. مثلا در عبارت 25 سفر تثنیه از قطع دست زنان سخن رفته است. در آموزه های اسلامی چنین مجازات هایی در برخی جوامع و برخی زمان ها مثل زمان پیامبر(ص) مناسب بوده اما به موازات پیشرفت جوامع و برقراری صلح و نظم دیگر کاربردی ندارند و همه جا هم اجرا نمی شوند.....

درباره رویکرد محمد(ص) نسبت به زنان برایمان سخن بگویید.

برخی معتقدند که اسلام هنوز در برخی جهات دینی مردانه است. اما فکر می کنم که من اسنادی از منابع نخستین پیدا کرده ام که نشان می دهد محمد(ص) مسائل را برای زنان بهتر و آسان تر می ساخت. واضح است که در برخی قسمت های عربستان به ویژه در مکه گونه ای نظام پدرسالار رایج بود که در زمان پیامبر به نظام مادرسالاری تبدیل شد. رشد ثروت و رفاه که محصول تغییر مسیرهای تجاری بود با رشد فردگرایی همراه بود. مردان ثروت شخصی هنگفتی گرد آورده بودند و می خواستند مطمئن شوند که این ثروت به پسران خودشان می رسد و نه پسران خواهرانشان.
این موضوع وضعیت حقوق زنان را بدتر می کرد. اسلام در زمانی ظهور کرد که وضعیت زنان وحشتناک بود. آنها حقی بر ثروت و دارایی خود نداشتند و اصلا خودشان جزء دارایی های مرد به حساب می آمدند. اگر مردی وفات می یافت همه چیز به پسرانش می رسید. محمد (ص) تا حد بسیار زیادی اوضاع را بهبود بخشید. او حق مالکیت، ارث، آموزش و طلاق را بنیان نهاد و از زنان محافظت کرد. در چنین بستر تاریخی باید گفت محمد (ص) فردی بود که بر حق زنان گواهی داد.
------------
بخشی از گفتگوی بشیر مان و الستیر مکینتاش در سال 2000 با ویلیام مونتگمری؛
ویلیام مونتگمری وات استاد رشته زبان و ادبیات عرب یو مطالعات اسلامی در دانشگاه ادینبورگ اسکاتلند بوده، این اسلام شناس معاصر رساله دکترایش را پیرامون جبر و اختیار در آغاز اسلام ارائه داد. آثار متعددی از او به چاپ رسیده مانند ایمان و عمل غزالی- محمد در مکه - محمد در مدینه- تاریخ اسپانیای اسلامی- اندیشه سیاسی در اسلام - اسلام و مسیحیت جدید- مکه براساس قرآن- بنیادگرایی و نوگرایی اسلامی و... که به نظر می رسد فقط یک کتاب او پیرامون برخورد اسلام و مسیحیت در سال 73 توسط محمد حسین مخبو ترجمه شده است

۱۳۹۲ تیر ۲۰, پنجشنبه

شب ها به فکر شورش می افتادم

شب ها به فکر شورش می افتادم
به فکر شورش مسلحانه
صبح ها به صلح فکر می کردم
و ظهرها در آشوب کودتا بودم
عصرها وحشتناک ترین زمانم بود
باد می آمد؛ همه چیز را با خود می برد؛ شکستی سنگین روی دوشم جایش مانده بود
عصرها حتی از شب ها هم تلخ تر بود
صدای نعره ها و فریاد هایشان گوشم را اذیت می کرد
زمان به پایان رسیده بود

۱۳۹۲ تیر ۱۸, سه‌شنبه

هیچ انقلابی شکوهمند نیست!

سالوادور د ماداریاگا :" اروپا وقتی به خود خواهد آمد که کلمه ی انقلاب اسباب شرم باشد و نه مایه ی غرور.
کشوری که از انقلاب شکوهمندش دم می زند همان قدر بیهوده و یاوه گوست که آدمی که از آپاندیسیت شکوهمندش حرف می زند."

از یک جهت راست می گوید. اما جای بحث دارد.

// دست نوشته های آلبر کامو

۱۳۹۲ تیر ۹, یکشنبه

درباره رذالت های شخصی

غم انگیز ترین لحظه هر انسان شاید آن لحظه باشد که انسانی پی به رذالت های شخصی خودش برده باشد.
هر انسانی قطعا رذالتی دارد و فضیلتی
اما وقتی انسان مروری بر کرده هایش کند و رذالت های خودش را بیند و خودش را فریب ندهد و دیگران را مقصر جلوه ندهد یک هو فرو می ریزد و می فهمد چقدر پلیدی بر روحش نشسته, کدر کرده, خاک گرفته و...
چندی است گرفتار این حس شده ام
---------
بعد نوشت:
یکی از آثارش این است که از خودی که خود است آدم دور شده, فاصله گرفته؛ گذر زمان آدمها و فرآنیدهای مختلف آدمی را از خودش جدا می کند می کند و می برد و آدمی می فهمد که خودش نیست کس دیگری است با این سوال مواجه می شود که این کیست؟ خودش هست؟ چطور ویژگی های گذشته را ندارد؟ انتخابی کنارش کذاشته یا بی هوا؟
آن چیزهایی که آرامش می دهد را ابتدا باید انتخاب کرد و به کار بست مرحله بعدی تمرکز و فکر بیشتر و فاصله گرفتن تدریجی زا آدم هاست کمی دو دوتا چهار تا خوب است, سکوت سکوت عالی است. خیلی ار دردسرها مال زیاد حرف زدن است مال بیهوده حرف زدن. و به جایش شنیدن و دیدن. البته این پروسه را نمی شود طولانی طی کرد چون با سکوت زیاد آدمی می پوکد. اما برای خارج شدن از این فضا سکوت خوب است.
باید سکوت کرد مرور کرد شنید دید خلوت کرد، کارهایی که آرامش می دهند انجام شد؛ کارهای عقب مانده را انجام داد و کارهای قبلی را کنار گذاشت ؛ موقت البته. و بعد با یک رفرش به زندگی برگشت, هفت هست روز دیگر هم فرصت را کامل مهیا می کند 

۱۳۹۲ خرداد ۱۲, یکشنبه

دو شخصیت تاثیر گذار اسلامیست های ترک

این روزها بحث انتخابات است و اینکه آیا آنهایی که به تقلب اعتقاد داشتند و شعار رای من کو را می دادند بازهم در انتخابات شرکت می کنند یا نه یکی از چالش های این روزهاست. چالش رای دادن و رای ندادن
در این میان، عده ای از آنها که طرفدار حضور در انتخابات هستند به یک واقعه اشاره می دهند و دلیل رای دادن خود را مطابق با آن جلوه می دهند
حزب اردوغان چگونه بالا آمد؟ آنها از انتخابات شروع کردند به شورای شهر رفتند و با همان انتخابات به قدرت رسیدند بنابراین راه از صندوق رای است و کم کم وارد شدن به شورای شهر و در نهایت ریاست جمهوری
فارغ از هر بحث سیاسی، پیرامون اینکه آیا می شود مدل تحول خواهان ترک را اجرا کرد یا اینکه اصلا میدان بازی در ترکیه با ایارن متفاوت است یا ساختار های سیاسی یا آزادی احزاب یا اینکه در ترکیه شورای نگهبانی حضور دارد یا خیر یا اینکه آیا بسیج می تواند در مساجدی که صندوق رای دارند دخالت کند یا خیز یا اینکه آیا در ترکیه ولایت مطلقه فقیه وجود دارد یا خیر, سوای این مباحث که در نتیجه گیری مهم است باید خاطر نشان ساخت که تحول خواهان مسلمان در ترکیه اینقدر ساده به قدرت نرسیدند.
 درباره زایش نیروی تحول خواهی در ترکیه بوسیله مسلمانانی که به سکولاریسم هم اعتقاد دارند باید نام دو شخص را به خاطر سپارد و در مورد اندیشه ها و کارهایشان مطالعه کرد
سعید نورسی و فتح الله گولن
سعید نورسی (1960 - 1878) متولد روستای نورس از توابع استان بدلیس ترکیه است که مدارج فقهی و علمی در اسلام را زیر نظر اساتید ترک یاد گرفت وی  در جنگ جهانی اول مبادرت به شرکت در جنگ کرد و در نهایت دو سال هم به اسارت در آمد.زندگی سعید نورسی توام با زندان و تبعید های پی در پی بوده, اما این زندانها و تبعیدها باعث نشد او از تربیت شاگردانش دور شود و یا رسالات خود را ننویسد.رساله نور یکی از بنام ترین رساله های نوشتاری اوست. اما از آنجا که وی دائما زیر فشار بود نمی توانست آزادانه پیام خود را به مردم خصوصا مسلمانان برساند.

 دادگاه آفیون در سال ۱۹۴۸ میلادی  انجمنی از علما ودانشمندان را برای تحقیق وبررسی پیامهای نور  تشکیل داد. این دادگاه مدت هشت سال به طول انجامید تا بالاخره در  ۱۹۵۶ م طبق گزارش آن انجمن مبنی بر اینکه در رسالات نور هیچ گونه ضدیت با قانون اساسی وحکومت ترکیه وجود ندارد، صادر شد. بدین ترتیب شاگردن نور آستین‌ها را بالا زدند وچاپخانه‌های استانبول، آنکارا، صامسون و انطالیا(آنتالیا) را برای چاپ پیامها راه اندازی کردند. بدیع الزمان از اینکه رسالات نور چاپ می‌شدند خیلی خوشحال بود و می‌گفت این عید و جشن رسالات نور است. من منتظر چنین روزی بودم.
  اما اندیشه ها و تفکرات نورسی چه بود؟

 انديشمند ترك ياسين آكتاي (1997)، نورسي را يك «شخصيت غيرسياسي، آن جهاني و وفادار» معرفي مي­كند،  برخلاف ساير رهبران مسلمان كه انقلاب مردمي، اما ناموفقي عليه جمهوري سكولار تركيه در 1925 بر پا كردند، نورسي راديكاليسم سياسي را رد كرده و انرژي خود را صرف ترسيم ديدگاه الهي و اخلاقي سازگار با دنياي مدرن كرد. به گفته آكتاي، نورسي در كتاب­هايش، «تركيب بسيار مناسبي از عناصر فرهنگ مردمي، گفتمان­هاي عرفاني ، اسلام ارتدوكس و علم و عقلانيت» را گسترش مي­داد.(9)
تفكرات نورسي در نقطه مقابل همعصران مسلمان وي از قبيل حسن البنّا بنيانگذار اخوان المسلمين مصر بود. دشمنان وي، صهيونيسم يا امپرياليسم غربي نبودند، بلكه فلسفه مادي­گرا و ايدئولوژي كمونيسم بود و غرب مسيحي را متحد اسلام در برابر كمونيسم مي­ديد. نورسي در 1951، يكي از كتاب­هاي خود را  با نامه­اي به واتيكان فرستاد و خواهان اتحاد اسلام ـ  مسيحيت در برابر كفر و الحاد شد.
ميليون­ها پيرو نورسي كه جنبش نور را تشكيل دادند، هميشه از احزاب سياسي اسلامگرا دوري مي‌گزيدند و به احزاب راست ميانه كه وعده شريعت را نمي­دادند، بلكه طرفدار آزادي و مداراي ديني بودند رأي مي­دادند. به گفته حكان ياوز، نورسي برعكس ترك­هاي جوان و كماليست­ها كه از نهاد دولت تعريف و تمجيد مي­كردند، «دولت را خدمتگزار مردم ميدانست و خواهان دولت بي­طرف بدون هيچ ايدئولوژي بود». به‌علاوه او طرفدار نوسازي تركيه و كل جهان اسلام از طريق وارد كردن علم و تكنولوژي غربي بود. نورسي مي­گفت تضادي بين دين و علم وجود ندارد و مورد استقبال جوانان و تحصيل كردگان در نظام آموزش سكولار تركيه واقع شد. رساله نور را ميانه ­روهاي مذهبي به‌خوبي آموزش مي­ بينند، چون بر رابطه بين اسلام و خرد، دين و مدرنيته تأكيد دارد و درگيري بين «شرق» و «غرب» را نه لازم و نه مطلوب مي­داند.
 بدون فهم و درك مناسب جنبش نور و تأثير اجتماعي آن، بعيد است بتوان بسيج آرام و تدريجي خيزش هويت اسلامي در تركيه را درك كرد. حاميان جنبش نور در تركيه بين 5 تا 6 ميليون برآورد مي­شوند كه به‌طور مرتب در اتاق­هاي خصوصي جمع مي­شوند تا رساله نور را تحليل و تفسير كنند. اين اجتماعات همچنين شبكه­ هاي كسب و كاري تشكيل داده­ اند كه فرصت­هايي پديد مي‌آورند و به حتي تهيه سرمايه‌هاي شغلي ـ  تجاري همت مي‌‌‌گمارند.

این مطلب ادامه دارد ...


۱۳۹۲ فروردین ۳, شنبه

روند طی شده در عکاسی ام

عکاسی
عکاسی همیشه برایم یک انتخاب جذاب بود
آن زمانی که عکاسی را به عنوان یک امر دوست داشتنی و تفریحی و البته علاقمند آغاز و تجربه کردم صرفا یک پدیده خاص نبود
تا بعد که دریافتم می شود جدی تر دنبالش کرد. می شود گالری برگزار کرد می شود فتوبلاگی داشت می شود در دید عموم قرار داد و هزار می شود دیگر
اما تقریبا هیچ وقت به این فکر نکردم که می شود از آن پول هم در آورد. که البته از آن پول کمی هم در آوردم
هیچ وقت هم به حرفه ای بودنش به معنای اینکه از آن پولی درآورد و منبع درآمدی باشد فکر نکردم
این هیچ وقت ها البته خودم را هم اذیت می کند چه رسد به خواننده
یکبار در یک جشنواره حضور پیدا کردم و قرار این بود از مقامی عکاسی کنم سیل عکاسان و لولیدن در میان هم و چرق چرق عکاسی کردن و سریع شات چکاندن و هل دادن و... باعث شد کلهم اجمعین قید این نوع عکاسی را بزنم،
یکبار هم دوست داشتم در خبرگزاری به صورت افتخاری کار کنم و عکاسی کنم که توی برجکم زدن که نرو به درد نمی خوره
یکی دو باری هم در مسابقات شرکت کردم و نتیجه ای نداشت، حوصله نداشتم، یعنی الان هم دوست ندارم که اثرم را بدهم کسی و او طبق سلیقه اش انتخاب کند یا نکند. قیدش را تقریبا زدم و بی خیال شرکت در این مسابقات و جشنواره ها شدم ؛ البته که کارم حرفه ای نیست و هرکسی آرزو دارد برنده شود در میان عده ای، اما این شوق هم به مرور درونم کشته شد
راه های مختلفی رفتم به دانشگاه رفتن و آکادمیک درس خواندنش فکر کردم؛ اما دوست خوبی که عکاس حرفه ای است یه بار بهم گفت من رفتم اما چیز خاصی نداشت
دو بارهم خاطره آیدین آغداشلو و محمود دولت آبادی از زندگی شان و اینکه یا به دانشگاه نرفتن یا نیمه کاره رها کردن مرا از اینکه باید رفت و آموخت وگرنه آدم عکاس نمی شود رها ساخت و دور کرد؛ خیالم راحت شد که خب ظاهرا احتیاج نیست
به علاوه عکاسان تجربی دیگری هم بودند و هستند که راه آکادمیک نرفتند؛ پس همچنان علاقمند به عکاسی تجربی ماندم
کم کم در بین این افکار و تغییرات و امتحان کردن راه ها سلیقه هایم تغییر کرد؛ یعنی اگر اوایل عکاسی ام از علاقه به طبیعت نشات می گرفت و با همان هم آغاز شد کم کم به آدم و اجتماع رسیدم کم کم نوک پیکانم جای دیگری رفت
البته که هنوز هم از طبیعت دوست دارم ولی عکس از شکوفه و مناظر سرسبز و بدیهی و کلیشه ای دیگر مرا ترغیب نمی کند مگر هنری یا ابداعی به ذهنم برسد
فاصله گرفتم و دور شدم و این شاید متاثر از حضور دو ساله ام در یک انجمن خیریه بود؛ کم کم روح شبانه عکس گرفتنم بیدار شد  و ارضا شد؛ شب عکاسی کردن را بسیار دوست داشتم و عکاسی از بخش های سیاه و درد آلود این شهر از آدم هایش برایم جدی تر و با انگیزه تر شد. کم کم آدم ها آمدند در عکس هایم نشستند و درد به عکس هایم رسوخ کرد
اینجا بود که احساس کردم همینه خودشه؛ اینجا می تونم ارضا شم, اینجا می تونم منشایی از آگاهی باشم, شاید هدفم از عکاسی همین بوده
نمیدانم فعلا که این طورش را دوست دارم 
عکاسی امروز برایم تبدیل به ابزاری شده تبدیل به پنجره ای که بشود چیزی را منعکس کرد, که از آن اتفاقی رخ دهد، رسالتم در عکاسی اگر همین باشد و هیچ توفیق مادی نداشته باشد بس است و عالی ست


۱۳۹۱ اسفند ۱۱, جمعه

تخلخل

امروز بعد از کلاس پیاده راه می آمدم درگیر مباحث مطرح شده در کلاس بودم
به گلفروشی رسیدم که گلفروش مشغول تعویض گل و گلدان ها بود و خاکش را عوض می کرد
یک دانه های سفیدی هست که موادش را نمی دانم دقیقا چیست اما به آن تخلخل می گویند
دانه هایی قهوه یی رنگ هم هستند البته، که پوکه فکر می کنم می گویند
هر دوی این گوی های دایره وار یک خاصیت تخلخلی دارند و آن اینکه فضای آزادی در خاک بوجود می آورند که باعث می شود خاک سبک شود وفضای رشد و نمو برای ریشه و نفس کشیدن ریشه را فراهم کند, در واقع بر خلاف تصور رایج و کهنه که می گویند هوا و اکسیژن برای ریشه خوب نیست اتفاقا هوا و ایجاد شدن فضای آزادی برای ریشه و در نتیجه برای گیاه لازم و ضروری است. فی الواقع گیاه خوب گیاهی است که خاکش سبک و ریشه هایش در آزادی این خاک بدوند و بدوند
بعد از این یاد فوتبال افتادم
مرحوم شهید صابر می گفت در سپهر سیاست ایران بازی ها به عرض کشیده نمی شود بازی از این جناح به آن جناح عوض نمی شود؟ حتما دیدید که در بازی های فوتبال ایرانی بازی در منطقه ای از سمت راست و یا چپ گیر کرده و مانده و طول می کشد بازی وسیع شود و جناح بازی عوض شود, در واقع در ایران آن نبوغ یا تکنیک وجود ندارد که جناح بازی را طراحی, عوض کند و به جناحی دیگر که خلوت است فضای آزاد وجود دارد ببرد تا ازفضای آزاد برای هجوم  و پیشرفت استفاده کند

به این فضا و آزادی فکر می کردم در میان راه رفتنم , که اگر هرجایی باشد چه در خاک چه در فوتبال و چه در سیاست چه عرصه هایی را برای رشد نمو پیشرفت نبوغ و خلاقیت ایجاد می کند و امان از وقتی که همه چیز بسته باشد 

۱۳۹۱ اسفند ۶, یکشنبه

پذیرایی ساده






در پذیرایی ساده با یک پذیرایی ساده اما دریافتی پیچیده از آدم ها مواجه هستیم
اگر قبل تر فکر می کردم هدف قشر خاصی است و قشر مستضعف دائم در حال تحقیر است که چرا پول را دریافت نمی کند یا اگر می کند چرا حاضر است ارزش هایش را زیر سوال ببرد اما حالا در دومین باری که فیلم را دیدم تصور دیگری می کنم, تصور بر این است که کارگردان به جای قشر روی موضوع خواسته کار کند,
پول و جذابیت پول برای آدم ها
اینکه آدم ها برای پولی که مفت و رایگان به دست می آورند برخلاف همه اوقات زندگی چه واکنشی نشان می دهند؟ اینکه حاضرند ارزش هایشان له شود یا نه؟ و اگر پولی دریافت نکنند باز از طرف کاوه و لیلا محکوم هستند به نفهم بودن و گنگ بودن!!؟
شاید اگر بپذیریم که محور پول پخش کنی در فیلم ربطی به جنبه واقعی آن ندارد که تنه به دولت می زند بایستی پذیرفت که بخشی از اخلاق جامعه را زیر سوال می برد, اخلاقی که سالهاست در جامعه ایرانی جا افتاده؛ پذیرش مال مفت و سپس نداشتن مسئولیت
کاوه هم همین انتظار را دارد کاوه انتظار دارد وقتی به برادران کرندی پول مفت می دهد آنها کار خود را کنار بگذارند و به دنبال پول خود بروند, مانی حیقیقی البته معتقد است کاوه حق داشته عصبانی شود و به آنها بگوید بار را خالی کنید چون برادران کرندی هیچ تکانی نخوردند زندگی روتین آنها ادامه پیدا کرده و دریافت پول اثری برای آنها نداشته و آنها همچنان مثل یک شی ء مثل یک برنامه تعریف شده به کار خود ادامه می دهد و پول هم حتی او را از استثمار بیرون نمی کشد
به عکس اعتقاد دارم که چرا باید پول او را از مسئولیت اخلاقی و کار مداومش کنار بکشد؟ اگر شانس و پول مفتی به او رسیده چرا باید زندگی و کارش را تعطیل کند؟ او باید از چه چیزی تکان بخورد؟ چرا باید مسئولیتش را کنار بگذارد؟ اتفاقا آنها وامدار پول نباشند و به کار ادامه دهند خیلی بهتر است
یک مسئله عمده که وجود دارد جاهلیت است, اینکه در سراسر فیلم جاهلیت آدمها به رخ کشیده می شود که تحت تاثیر و مغلوب جریان قدرتمند( لیلا و کاوه) قرار می گیرند اما جالب است که سه بار کاوه و لیلا در اواخر فیلم مقهور می شوند یعنی ثروتی که به آنها قدرت تحقیر آدمها را می داده اتفاقا منشا مغلوب شدن خودشان می شود.
آنجایی که کاوه با پدری که دخترش را دفن می کند به جر و بحث می پردازد و آخر فیلم کاوه ای را نشان می دهد که خودش به این کار اقدام ورزیده !
یا آنجایی که موتورسواران می آیند و پول را از لیلا می گیرند و حتی ماشینش را هم می برند, نوعی غارت را نشان می دهد و تنهایی لیلا در شب
در این دو صحنه آخر فیلم در واقع هم لیلا و هم کاوه مقهور و تنها می شوند
و در آخر هم سرباز فداکاری می کند و گزارشی رد نمی کند ...



۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه

ندانی که کجایی و از کجا آمده ای



یک جایی هست به نام فیلکر
عکسهای همین جوری ام را آنجا می گذارم
از قضا ویندوزم تعطیل شد و دوباره تجدید بنایش کردم
رفتن ویندوز قبلی همانا و  کنسل شدن همیشه از حفظ بودن و رفتن به فیلکر همانا
یعنی همیشه رمزی نمیزدم و فیلکر باز میشد
حالا باید رمز و پسورد بزنم تا واردش شوم
از قضا ایمیل متعلق به سالها پیش است
زمانی که با پسرعمو بعد از تعطیلی از دبیرستان می رفتیم کافه نت و چت می کردیم
این ایمیل مال آن سالهاست
در میان ندانستن های پسورد, یاهو سوالی را مطرح می کند که من آن سالها به او گفتم بپرسد چون جوابش را می دانم
سوال هم این است ماه عسل به کجا می روی؟
....

حالا چند روزی به این سوال فکر می کنم که تصور ذهنی من از ماه عسل کجا بوده؟
در آن سالها ماه عسل رفتن را کجا می دانستم؟
کجا قرار بوده بروم؟
و هر شهری را زدم نشد که نشد
دارم به این فکر می کنم که من چقدر غریبم که خودم را از خلال آن سالها نمی شناسم
نمی دانم آن موقع به چه شهری، به چه اتمسفری فکر می کردم
خیلی بد است آدم نداند گذشته چطوری بوده
چطور موجودی