۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

عافیت طلبی معاویه و هشدار نسبت به عواقب فتنه جویی


چندی است که به دنبال این هستم که مقاطعی از تاریخ چه تاریخ اسلام چه تاریخ اروپا و چه تاریخ ایران را کندوکاو کنم و با ارائه بعضی فاکت های تاریخی روی بعضی از آنها تامل بیشتری شود و تحلیلی در کنارش اتفاق بیفتد, خوانش تاریخ و تحلیل وقایع و رخدادها رویدادی است که کمتر اتفاق می افتد و نقصی است که در وجود ما ایرانی ها بیشتر نمود دارد,

اولین خطبه معاویه در مدینه بر مسجد و منبر پیامبر اسلام حاوی 3 نکته جالب توجه است.
1-     خود او تصریح می کند که حاکمیتش بر مبنای علاقه و رضایت بین مردم  و حاکم نبوده
2-نوعی عافیت طلبی و لذت طلبی را ترویج و تشویق می کند که طبیعتا ذهن عافیت طلب جامعه به دنبال حق, عدالت و آزادی نمی رود
3- از هرگونه فتنه جویی بیزاری می طلبد و مردم را هشدار به عواقب آن میدهد

در این نوشته نگاهی به تفکر عافیت طلب معاویه در اولین خطبه اش در مدینه می اندازیم
 * به خدا قسم, خلافت را به وسیله محبتی که از شما سراغ داشته باشم, یا به رضایت شما به دست نیاورده ام, بلکه با همین شمشیرم با شما مبارزه و مجالده کرده ام. کوشیدم نفس خود را بر سیره پسر ابی قحافه و عمر رضایت دهم اما به شدت متنفر و گریزان شد. خواستم به شیوه و مرام عثمان رود, از آن نیز امتناع نمود.
پس مسلک و طریق دیگری ÷یمودم که نفع من و شما در آن است, نیکو بخوریم و زیبا بیاشامیم, ( مواکله حسنه و مشاربه جمیله). اگر مرا بهترین خود نیابید حکومتم را سودمندترین برای خودتان خواهید یافت. والله بر احدی که شمشیر ندارد شمشیر نخواهم کشید. و سخن هیچ یک از شما را که برای تسکین خود سخن گفته اند پاسخ نداده و اعتنا نخواهم کرد.
و اگر مرا کسی یافتید که به همه حقوق شما قیام نماید بعض آن را از من بپذیرید. و اگر از من خیری به شما رسید آن را قبول کنید؛ زیرا سیل هرگاه افزون شود ویران کند, و آنگاه اندک باشد بی نیاز و غنی سازد. هرگز مباد که در اندیشه فتنه باشید زیرا که فتنه معیشت را تباه می کند و نعمت را کدر می نماید 

//*  منبع خطبه: احمد بن عبدربه, العقد الفرید, تحقیق محمد سعید العریان, ( قاهره, امکتبه التجاریه الکبری 1953) ج4 ص 147 . به نقل از جابری ص 236

۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه

غم و عدالتــــ

عدالت عادلانه بین همه توزیع شده است
هر چه دور و بر خودم را نگاهی می کنم می بینم همه درد دارند همه از دم مشکل دارند، یک جو آب خوش از گلوی کسی پایین می رود؟
می خواستم دونه دونه شون رو بنویسم که هرکس چه مشکلی دارد اما پشیمان شدم، فقط اینکه متحیرم چطور همه ما آدم ها غم داریم؟ مشکل داریم؟ و هرکس فکر می کند وضعش بدتر از فرد دیگری است؟
شاید عدالت همین بوده،
غم عادلانه توزیع شده

۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

عقب مانده تر ازعقب تر ها؟

گاهی بعضی سنت ها  در اعصار و قرون گذشته حتی جاهلی ، می تواند پیشروتر راه گشاتر یا حتی عقلانی تر از بعضی رفتارها سنت ها و عکس العمل ها در عصر حاضر( البته در قالب همان نظام سنتی) باشد.
به طور مثال، افرادی دگر اندیش دگر خواه  اعتراض می کنند و طبعا زیست جدیدی  را مطالبه دارند. این افراد اکثرشان بدون هیچ ملاحظه ای بر نتابیده می شوند و غیر قابل تحمل از طرف ساختار غیر منعطف به گوشه ای رانده می شوند ، و از جامعه خود دور، اینجا بحث نه ساختار غیر منعطف قدرت است و نه آن افراد.
اینجا بحث پیرامون آن جامعه و عکس العمل آنان است. چه واکنشی نسبت به آن افراد که تا حدی خواسته حداقلی آنان را بیان کرده بودند، مدل زیست دوست داشتنی جامعه را خواسته بودند و خلاصه حداقل نماینده بخشی از قشر آن جامعه بودند نشان داد؟ جامعه چه کرد که آن افراد از انزوا بیرون آیند؟
جامعه و دیگر افرادی که با ملاحظه یا سکوت هنوز نه به انزوا رفته اند نه طعم هجرت چشیده اند و نه در ساختار شریک، همفکر آن افرادند اما در جامعه هستند، در جامعه و در حیات جامعه حضور دارند اما واکنشی به هم اندیشان به زور دربند نشسته ندارند؟
ورقی به سنت های جاهلیت اعراب می زنیم:
ساختار قدرت در جامعه عرب جاهلی بر پایه قبیله استوار است، در قبیله اضلاعی سه گانه برقرار است به نام حسب، نسب و غنیمت. اضلاعی که قدرت قبیله را تعریف می کند، هر کدام بر اساس ترتیب برای آنان مهم بوده
جوانان مکه بعد از گرویدن به اسلام همچنان مورد حمایت قبایل خود بودند، قانون حمی و جوار در قبیله به دلایل متعددی  از جوانان مکی تازه مسلمان شده حمایت می کرد. وحدت نسب و خطر اشتعال جنگ های قبیله ای مانع از تعدی قبایل به جوانان مکی می شد و این سنت نقش مهمی در امنیت و آزادی عمل آنان داشت. کسانی که نسب قبیله ای داشتند ، به خصوص اگر از قبایل بزرگ یا اصیل چون قریش بودند به ندرت مورد آزار قرار می گرفتند پس از ایمان جدید هم خود، زنان و نزدیکانشان تحت حمایت قبیله قرار دشتند.
این امتیازی بود برای جوانان مکی، دین اسلام و رشدآن، در واقع تضمینی آشکار از نهاد قدرت غیر منعطف به آنها که دگر اندیش شدند اما چون در قبیله بودند و ساختار قبیله برای همان قدرت غیر منعطف مهم و اساسی بود نمی توانستند گزندی نه به قوانین و اعتقادات قبیله ای و نه به جوانان تازه مسلمان شده برسانند، در مقابل اما مستضعفین ( بردگان) مکه فاقد نسب یا محروم از امتیاز جوار موقعیت مشکلی داشتند.
بحث این نوشتار مقایسه ای اجمالی بود پیرامون اینکه چطور در بعضی نظام های سنتی و جاهلی این طور به قوانین خود پایدار و استوار هرچند به ضررشان در نهایت میشد، می ماندند؟ و شاید بشود گفت بت پرستان مکی اخلاق را در مورد اعتقاد به آن چیزیکه معتقدبودند( ساختار قدرت در قبیله) حفظ کردند. اما بعضی نظام ها و جامعه ها حتا در قرن حاضر و مثلا مدرن واکنش هایشان نه عقلانی نه اخلاقی و نه تابع قوانین خود نوشته خود است؟