۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

تفکيک مقدمه خشونت





حدود دو الی سه هفته پیش بود که دو واگن به مجموعه دو واگن خانم ها در ترن مترو اضافه شد تا سهم واگن اختصاصی زنان به عدد 4 برسد. این کار با هدف تسهیل رفت و آمد زنان انجام شد.


پیشتر از این در بعضی دانشگاه ها هم بعضی واحد های درسی زنان از مردان جدا شدند

حتی خبری هم پیرامون جدایی کودکان دختر و پسر در مهد های کودک آمد که صحت و سقم یا طنز آن مشخص نشد

پیرامون ایدئولوژی تفکیک جنسیتی فارغ از اینکه هدف چیست,( هدف فساد کمتر هدف آرامش و آسان سازی رفت و آمد ها یا هرچه که می خواهد باشد) باید به یک نکته جدا دقت کرد و سپس نفع و ضرر این اقدام را سنجید

دکتر عباس کاظمی درباره تفکیک می گوید تفکیک جنسیتی در جامعه آدم ها را از هم دور می کند وقتی آدم ها ،جنس ها؛ از هم دور باشند خشونت کم کم به وجود می آید خشونت از جدایی بوجود می آید. حکومت و جامعه ما باید تلاش کند مردم را به هم نزدیک تر کند جوانان را به هم نزدیک تر کند تا فضای گفتگو و نشست و برخواست پدید آید تا از این رهگذر خشونت کمتری در جامعه وجود داشته باشد

علاوه بر این دیدگاه جامعه شناس ، فکر می کنم تفکیک به کینه و عدم عدالت اجتماعی منجر شود. وقتی دو چیز را از هم جدا کنیم باید به عدالت سهمشان را دهیم اما کدام عدالتی را می توان سنجید و سهمش را داد؟ آیا عدالت در تقسیم معنی می دهد؟ یا در آزادی و شناور گذاشتن هر چیزی؟

مثلا در همین ترن مترو مردان بارها شده می گویند که چرا زنان به واگن ِ ما ! می آیند؟ آنها که خود واگن دارند؟ یا زنان می گویند دو واگن برای ما کم است. اینها فاصله را بین جامعه بیشتر و طبعا کینه و حس عدالت برقرار نشدن را بیش از پیش در اذهان مردم پر رنگ می کند.

-------------------------
پي نوشت : نکته جناب عباس کاظمي نقل از جايي نيست که لينکش را بگذارم. اين نکته را ايشان در جمعي که در کافه اي  , پيرامون خشونت صحبت مي کردند متذکر شدند

۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه

ما و ليبي





عکس العمل هایی شیک , مدرن و صلح جویانه پس از کشته شدن قذافی مطرح گردید. فارغ از اینکه کلامشان راست است و درست اما در پس این اظهار نظر ها و مطرح کردن این طرز تفکر چیزی نهفته است در رفتار و کردار ایرانی


همه می دانیم که :

لیبی تقریبا زیر ساختار های خود را از دست داده , جاده ها و پل ها جزو اساسی ترین زیر ساختار های هر کشوری است که اگر آن را از دست بدهد طی سالها با بودجه ای هنگفت شاید بتواند به روز اولش برگردد بنابراین مردم لیبی راه سختی برای آبادی وطن خود در پیش دارند که زیر ساخت های خود را به روز اول بازگردانند

خشونت امری بود که در دستگیری قذافی و پسرانش رخ داده بود. به طرزی فجیع کشته شد جوری که خیلی از حقوق بشری ها حتی از کشته شدن یک جنایتکار ناراحت شدند!!،

و

می دانیم که کسی که با سلاح انقلاب کرده با سلاح جنگیده و با خشونت و سلاح دیکتاتور را کنار زده شاید به سختی به صلح برسد, شاید به سختی سلاح را زمین بگذارد شاید به سختی از منفعت های قومی و قبیله ای در اداره کشور منصرف شود



اینها چیزهایی است که همه می دانیم بنابراین این فضیلت نیست که یک سری دائما تکرار کنند:

خشونت در لیبی ممکن است ادامه داشته باشد, دیکتاور رفت دیکتاتوری می رود؟ پی از قذافی لیبی بهشت می شود؟ آیا ناتو نفت لیبی را به تاراج نمی برد؟ مردمی که با دیکتاتورشان جنگیدند آیا بر سر اداره کشور با هم نمی جنگند؟

عجیب تر از مطرح کردن یک سری بدیهیات که همه می دانند این سوالات مطرح شده است که گویی اگر مردم لیبی انقلاب نمی کردند و با دیکتاتور خود نمی جنگیدند انگار بهتر بود!!؟ ایرانی ها چه چپ ها و چه حقوق بشری ها طوری در مورد لیبی گاها صحبت می کنند که گویی اینها طرفدار قذافی بودند و اگر مردم لیبی چنین هزینه ای نمی دادند بهتر بود؟ مثل مردی که پا روی پا دراز کرده از موضع قدرت و دانش صحبت می کند , اظهار فضل می کند در موردی که هم خود و هم جامعه اش در وضعی به مراتب بدتر گرفتار است

هر تلاشی هزینه دارد طبعا این همه می دانیم ها وجود دارد طبعا تمام این نکته سنجی ها و خطرات وجود دارد اما آنها فیل بزرگی را کشتند آنها به 40 سال دیکتاتوری خاتمه دادند کاری که شاید فقط از دست مرد (م) جان به لب رسیده بر آید

۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

چرا رنج؟









چه تیپ از افراد عامدانه قدم گذاشتن در راه محرومیت کشیدن را انتخاب می کنند؟ ماکس وبر سه کیفیت مهم و تعیین کننده ای مانند شور و اشتیاق، حس مسئولیت، وحس رعایت تناسب را در مورد سیاسیون شناسائی می کند.اوقبل از هر چیزی شوروشتیاق را به عنوان ایثاری پر شور برای یک آرمان تفسیر می کند. یک چنین اشتیاقی اهمیت حیاتی برای آنهائی که بیشتر درگیر سیاستهای پر مخاطره هستند، دارد. : نام آن سیاست ناراضی بودن است. یک چنین اشتیاقی می باید درهسته مرکزی و قلب هرآنکس و هر فردی باید باشد که تصمیم می گیرد ،بصورت اعلام شده یا ضمنی، زندگی کردن در دنیائی جدا از بقیه هم شهروندان خود را انتخاب می کند: دنیای خطرناکی که قوانین و مقررات نانوشته خود را دارد: دنیای مخالفین سیاسی.




شما همچنین در دفتر انجمن ملی دموکراسی ،زنان و مردانی را می بینید که یک برمه ای ممکن است بگوید که در "سن خوبی " بودند. این به این معنی است که آنها دردوره چهل سالگی خود هستند. وقتی آنها به جنبش برای دموکراسی پیوستند در سنین بیست سا لگی خود بودند یا حتی در اواخر نو جوانی شان،چهره شاداب و چشمان براق، پر تب و تاب به خاطر هدف. حالا آنها آرامتر شده اند،عاقل تر، و مصمم تر، عطش و اشتیاق آنها به علت محاکماتی که از سر گذرانده اند ،صیقل یافته تر شد ه است. شما از آنها سوال نکنید آیا آنها هرگز به زندان رفته اند. شما از آنها بپرسید چند بار به زندان رفته اند بعد جوانان هستند، اما نه خیلی جوان که بیگانه باشند برای بازجوئی پس دادن و یا محبوس شدن. چهره های آنان سرزنده و پر امید است، اما جدی ، رها و آزاد از رنگ توهم.آنها می دانند که گرفتار چه چیزی شده اند آنها با چشمان باز آینده را به چالش کشیدند. اسلحه انها اعتقادشان است ، زره آنها اشتیاق شان , علت این که ما این چنین شیفته وار متعهد هستیم به طوری که صرف نظر می کنیم از راحتیهای متعارف و معمولی موجود چیست؟ با برگشت به تعریف واسلاو هاولز از کار اولیه مخالفان ، ما متعهد هستیم به دفاع از حقوق افراد برای زندگی آزاد ووفادار بودن به حقیقت. به عبارت دیگر، میل و اشتیاق دفاع از آزادی .




ما از رنج و محرومیت لذت نمی بریم، ما خود آزار نیستیم. این به خاطر ارزش بالائی است که ما روی منظورمان از رنج می گذاریم که ماراقادر می کند بعضی وقتها علی رغم میل خودمان، رنج کشیدن را انتخاب کنیم. در ماه می 2003 یک ردیف اتوموبیل اسکورت از اعضاء انجمن ملی برای دموکراسی و هواداران همراه من در یک سفر مبارزاتی به دابایین ، یک شهر کوچک در شمال برمه، از سوی مهاجمینی ناشناخته که نصور میشود زیر نظر حاکمان نظامی عمل میکنند به محاصره در آمده و مورد حمله قرار گرفتیم. هیچ چیز در رابطه با عاقبت کار حمله کنندگان شنیده نشد، اما ما، قربانیان دستگیر شدیم. من به زندان مشهور دیوانگان برده شده و تنها نگهداشته شدم، اما من باید تصدیق کنم ، که نگه داشته شدن در یک خانه کوچک که جدا از اطراق گاه های سایر زندانیان ساخته شده باشد بسیار بهتر است.


قسمت هايي بود از سخنان آنگ سان سوچي؛ از اين به بعد سعي ميکنم قسمتي از سخناني که آنگ سان سوچي که در مصاحبه ها و سخنراني ها بيان کرده بياورم؛ ديد او نگاه او و طرز تفکر او به مبارزه بر عليه ظلم و در راه پيشبرد دموکراسي جالب توجه است

۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

unknown








اشتازی اصول خودشو داره
باید تا می تونی بپرسی,
کسی که دروغ میگه در نهایت داستان رو تغییر میده
اما کسی که حقیقت رو میگه نمی تونه عوضش کنه

// از فیلم ناشناخته 


۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

یاس توجیه گر




یاس توجیه گر
زمانی آغاز  می شود که چیزی تمام شده است , به بدترین وجه ممکن
یاس توجیه گر یعنی کار تمام است اما نه برای فریب, نه برای خود فریبی
زمانی شما رابطه با کسی را به اتمام می رسانید آن هم به شکلی که هم خود مقصرید هم طرف رابطه تان , حالا یاس توجیه گر به کار می آید که هم شما را فریب دهد و هم آبی بر آتش باشد. می گوید حالا اگر او می ماند چه میشد؟ بهتر که رفت بهتر که تمام شد...
فلسفه این یاس همین ریختن آب بر آتش است همین درمان خود خوری ها, آرامشی مبتذل
فرضا پس از وقوع کودتایی چنین یاسی حاکم می شود البته نه برای همه, فقط برای آنها که قوی نیستند برای شاید اکثریتی که نور پایین حرکت می کنند
این یاس چنین توجیه می کند: حالا اگر کودتا نمی شد چه می شد؟ چه فرقی داشت؟ همینی بود که بود, حتما ضعیف بودیم که بر ما کودتا شد چیزی که ضعیف باشد بهتر که نباشد, حالا مگر او بر سر کار می ماند یا می آمد چه فرقی داشت؟ چه می خواست و چه می توانست بکند؟ ....
شاید این دیالوگ های یاس آور را زیاد شنیده باشید, احتمالا بعد از کودتای 28 مرداد نقل بعضی محافل عوامانه بوده است احتمالا شاید این روزها هم شنیده باشید...
فضای این یاس که می خواهد مغلوب بودن و شدن را توجیه کند به مسمویت فضا اضافه می کند.
به یاس توجیه گر باید گفت عقب را نگاه کن چه کسان و چه چیزهای ارزشمندی که بر باد رفت
فقط فقط فقط به احترام آن ارجمندان, رفته بر خاک  باید دانست بر حق نباید لباس یاس پوشانید
فقط ...


۱۳۹۰ مهر ۹, شنبه

گندیدگی ما با صبر زیادی



بارها از صبر نوشتم
اما هنوز هم صبر برایم مفهوم غریبی دارد
گذشتگان و آنها که سنی ازشان گذشته هنوز صبر را در تمام پدیده ها گوشزد می کنند
از اتفاقی که بر من گذشت ماه ها می گذرد, دوستی, میان سال,  داشتم که مرا به صبر دعوت می کرد, میگفت هیچ آدمی از صبر ضرر ندیده, صبور باش
صبور ماندم دم نزدم هیچ نگفتم عکس العمل خاصی هم نشان ندادم در عوض هیچ وقت نه پشیمان شدم و نه نا امیدی به ذهنم رسوخ کرد
اما صبوری
صبوری زیادی,  اصلا خوب نیست, صبوری مانند هر پدیده ای حدی دارد
این طور نیست که هر آدم از صبر زیادی ضرر نبیند, صبر زیادی به سان ته دیگ سوخته است , آدم تا میزانی,  باید صبر کند و بعد از آن تکلیفش را یکسره کند
این نوشته را شاید ماه ها قبل, باید می نوشتم, اما خب صبر,  امروز تبدیل به واژه ای مهم گشته
اما درباره ی نومیدی این کوتاه را اضافه کنم که امید را نفروختم و از دست ندادم چرا که یاس نومیدی ویرانگر است بنابراین امید اصلا , لازمه حیات و حرکت است
این نوشته نه از سر اینکه ته نشین ها باز رو آمدند, باشد, نه صرف بیان فکر خودم در مورد گذشته بود گذشته یی که تمام شد
کلیشه ای ترین مفاهیم و تعاریف را در این پست نگاشتم کلیشه هایی که تا تجربه نشوند لمس نشوند برای آدم کلیشه نیستند

...
بی ربط نوشت
از این به بعد دوست دارم بیشتر  بنویسم و خط ها را کوتاه تر کنم,