۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

عوض تشکرتِ

دوستی دارم تپل و تا حدود زیادی مثبت که انی خاطره را برایم تعرفی می کرد:
سوار بر تاکسی بر بزرگراه حقانی بودیم تا به ونک برسیم  که من عقب نشسته بوده ام و دو دختر کنارم نشسته بودند. راننده تاکسی که پیکان هم داشت با سرعت زیادی رانندگی می کرد و من هم مدام تنم می خورد به بقل دستمی که دختر خانمی بود. بعد از پیاده شدن رفتم به راننده گفتم انی چه وضع رانندگی است؟ چرا یانقدر با سرعت میری؟
راننده با اخم و تشر گفت: عوض تشرکتِ که اینا رو مینداختم روت؟ !!!!
--
آدمی باورش نمی شود چنین آدمهایی حیات دارند؟ من اگر جای دوستم بودم میگفتم اگه خواهر و دخترت آن عقب نشسته بودند هم باز این حرف را میگفتی؟ یا این ادبیات سخیفت فقط برای دیگران است؟

۴ نظر: