۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

از مسلخ برون شو


یکسال از زندگی چیزمان گذشت یکسالی که برای اکثریت با رنج توامان بود.
برای من هم این یکسال با رنج و سختی گذشت اما درس هایی هم گرفتم که به این لحاظ شاید این تجربه ها خیلی هم خوب باشد. یکسال از ننوشتنم در وبلاگستان گذشت و آخرشم وبلاگ قبلی را بستم و حالا انگاری که چیزی کم دارم دوباره میخواهم بنویسم انگاری ناف ما را با نوشتن بریده باشند. یادم نمی رود اولین بار معلم اول راهنمایی بود که معلم انشاء مان بود و موضوعات انشاهایش همیشه جذاب بود یه معلمی بود دگر اندیش در میان معلمین دیگر و چه خوب بود آن معلم که نوشتن را ضمیر جانم کرد.
یکسال گذشت یکسالی که گاه مرورش می کنم میبینم که دینداران چه نکردند؟ خارج از عرصه خصوصی (که یار نماند و رفت) و منهای عرصه عمومی که حاجتی به گفتنش نیست اما در زندگی شخصیم بعضا دیندارانی بودند که عجیب رفتار کردند و من می ماندم که شناخت دقیقا مرزش کجاست؟
یکسال گذشت و گاه فکر می کنم که مدعیان چه دیندار و چه غیر دیندار چه مارکسیست و چه لیبرال چگونه بر مدعای خود ماندند؟ و میبینم که مدعیان گاه هیچ وقت به صداقت رفتار نمی کنند، یادم می آید پای یه جلسه مولوی شناسی بودیم دکتر مهدوی گفت نبین که چه داری ببین که چه هستی، خوب که فکر می کنم میبینم آره آنچه که مهم است آن است که آدمی ببیند چی هست نه اینکه چی دارد.
یکسال گذشت  از سالگرد چیزمان و خوب چیزی هم شدیم اما گاه خدارو شکر می کنم جای بعضی استادها و دکتر ها و روشنفکران نیستم که گاهی آدم رفتار ها و نوشته هایشان را می خواند فکر می کند اینها  احترام به همنوع و همکار خود نمی نهند آنوقت... بگذریم و همان به که بگذریم
یکسال گذشت و باز هم می گذرد و بازهم عاقدین و ناصحین و سلاطین هستند و می آیند اما توی ای خدا به قول شریعتی عقیده ام را از عقده ام مصون بدار

۴ نظر:

  1. سلام مجتبی جان
    خوش اومدی
    منتظر نوشته هات می مونم

    پاسخحذف
  2. سلام
    به به وبلاگ جدید:)
    مبارکه آقا مجتبی.
    امیدوارم دیگه نوشتن رو ول نکنی چون به قول محمد رضا و کافکا نوشتن بیرون جهیدن از صف مردگان است.
    ما هم هستیم و کژ دارو مریز مینویسیم اگر فرصتی باشد. از آدرسهایی که برای مطالعه بیشتر دادید ممنون. در اولین فرصت پی اش رو میگیرم. شاید ازین افسردگی هم نجات پیدا کردم.
    ایدوارم اینجا هم مثل خونه ی قبلتون موفق باشید.

    پاسخحذف