۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

نمیدانم

کلی نوشتم و در آخر دیدم نوشته ام به دردی نمی خورد، یک نوشته ی بدیهی بود ؛ پاکش کردم.
این روزها مطالبی در ذهنم می آید و می رود و نمیدانم آیا جذاب هست برای دیگران؟ یا بدیهی است؟
نمی دانم گاهی هم فکر می کنم ننوشتن آدم را بد عادت و سخت سلیقه می کند؟
می دانم اینجا یک وبلاگ اشت آدمی باید حرف دلش را بزند حتما احتیاجی نیست به نوشتن یک متن پر طمطراق حتما احتیاجی نیست به نوشتن نقد و نشان دادن تیزی مطلب به سوی نا کجا آباد، حتما نیازی نیست ایراد گرفت سلبی بود
کاش میشد ایجابی بود، کاش میشد در این روزگار که همگی سلبی هستند از روشنفکر گرفته تا دانشجو و عامه مردم، قدری فکر کرد قدری کار نو کرد قدری به ایجابی بودن رسد آدمی
این ها را همگی نوشتم تا فقط فاصله نوشته هایم از هم زیادتر نشود و زیادی سختی به خرج ندهم در به روز کردن وبلاگ

۴ نظر:

  1. بعضی وقتها مطلبی ذهن ادم را میگیره. تمام روز بهش فکر می کنیم . بعد وقتی می خوایم بنویسیمش هی خط می زنیم هی خط می زنیم. اخرش هم بی خیال موضوع... برای من از این مسائل زیاد پیش میاد.
    یه وقتهایی هم با کلی فکر و جمله ردیف کردن یه متنی را می نویسم همان موقع به موضوع جالب تری برخورد می کنم و اون متن را نصفه نیمه رها می کنم. شاید هم به روز کنم اما سریع موضوع دوم را می گذارم.

    پاسخحذف
  2. سلام.
    ببین مجتبی سعی کن زیاد تو قید و بند خواننده هات نباشی.
    سعی کن خودت باشی.
    پروای خواننده هارو تو وبلاگ داشتن فقط دست و پات رو میبنده.
    اگه خودت باشی و هرچی دلت میخواد بنویسی بدون ترس از اینکه چرت و پرت بنویسی، یواش یواش ایجابی هم میتونی بنویسی و نظر بدی.
    از اشتباه کردن و چرت و پرت نوشتن نهراس.
    یا حق

    پاسخحذف
  3. واقعا چرا نوشتم این روزها چنین سخت شده. چه بلایی سرمان آمده که خبر نداریم؟ نکند مثل این فیلم های تخیلی هالیوود، موجوداتی از فضا آمده اند و راه بر نوشتن، بر اندیشیدن، بر فکر خلاق بسته اند یا مرضی مسری از آسمان نازل شده؟ هرچه هست فقط می دانم این موضوع همه گیر شده در فضای وبلاگستان.

    پاسخحذف
  4. ممنون دوستان ، توصیه ها و دلگرمی های خوبی بود

    پاسخحذف